من خدای شما را نمی پرستم
چه جوری باید بهتون حالی کنم؟
چطوری میشه این رو توی اون گوشتون فرو کرد؟
دوست بودیم که بودیم!
اصلا فامیل بودیم که بودیم!
احترام همتون هم سر جاشه.
همتون هم توی کار و حرفه خودتون قبولتون دارم و بهتون احترام ویژه میذارم.
تو، مجسمه ساز خوبی هستی.
تو هم نقاش زبردستی هستی.
تو یکی هم خیلی خوب شعر میگی.
و تو هم قشنگ طنز میگی و دیگرون رو می خندونی.
خب اینارو که قبول دارم.
حالا تو هم فامیلمون هستی، جای خود.
تو از بچگی با من بزرگ شدی، قبول.
تو هم همیشه توی دوران کودکی توی بازی های بچگی مون از من می بردی، درسته.
تو یکی هم، سن و سالت از من بیشتره، جات روی چشم.
و تو، مدرک علمی و دانشگاهی داری و من درس نخونده ام، قبول.
ولی ...
هیچ کدوم اینا دلیل نمی شه که من خدای شما رو بپرستم.
...
خدایی که من می پرستم ...
خیلی نازه ...
خیلی قشنگه ...
نه اشتباه نکنید. اون زن یا مرد نیست.
خدائیه که مال همه اشیائ و حیوانات و کائناته.
نه فقط مال من، مال تو هم هست.
این قدر از اون خدای ترسناکتون که فقط منتظره ما بمیریم تا بکندمون هیزم جهنم، قصه های ترسناک نگین.
این قدر از باغ بهشت و زن های خوشگل و شراب ناب برام تعریف نکنین.
اینا مال بچگی هام بود.
اصلا اینا مال خود شماست.
مال تو که هر روز یه مدل خانوم عوض می کنی. اسمش رو هم گذاشتی صیغه. صیغه ای که پیغمبر می فرمود کجا، عیاشی روز به روز جنابعالی کجا؟!
اصلا حوری و این حرفا رو برای تو زدن.
یعنی این که این قدر خانوم بازی نکن، این قدر چشمت دنبال نامحرم نباشه، تا توی اون دنیا بهت بهتر از ایناش رو بدیم.
تو هم چقدر خوب گوش کردی!
فقط نشستی و توجیه کردی.
راست میگن:
"خداوند انسان را آفرید، انسان توجیه را"!
شراب ناب بهشتی مال تو یکیه که به هزار بهونه، اون لب و دهنت رو بجای این که به ذکر خدا مشغول بشه، یا به دروغ و غیبت گرم می کنی، یا با جام می و عرق سگی آشتی می دیش.
میگه این قدر مزخرف نشو، آدم باش، مستی مجاز و تموم نشدنی بهت میدم.
چقدر تو هم گذاشتی کنار!
تجارت سودمند هم مال تو یکیه.
تو که تا خرخره رفتی توی چک و تجارت و صادرات.
آفتابه پلاستیکی صادر می کنی به این ور دنیا، دیش ماهواره و هزار کوفت زهر مار وارد کشور خودمون می کنی از اون ور دنیا.
د نکن بدبخت.
اینو واسه تو داره میگه.
ولی کو گوش شنوا!
...
بذارین راحتتون کنم.
من خدایی رو که نبینم، نمی پرستم!
خلاص.
میگین کافر شدم؟
مشرک شدم؟
بت پرستی می کنم؟
هر چی می خواین بگین.
من خدایی رو که نبینمش، نمی پرستم.
من خدایی رو که عطرش رو احساس نکنم، قبول ندارم.
من خدایی رو که شاهدم نباشه، اصلا قبول ندارم.
من مثل شما، خدایی رو که بشه نشوندش سر طاقچه، یا پیچیدش توی یه پارچه سبز و پرستیدش، نمی پرستم.
بگین کافر شدم.
نشدم؛ از اول همین طوری بودم.
فقط بلد نبودم حرف دلم رو روی زبونم بیارم.
راحت شین.
جون نکنین.
خدای من، خدای شما نیست.
من خدایی را که شما می پرستید، نمی پرستم.
خدای من هیچ وقت در کمین ننشسته تا من ناچیز حقیر، یه گناه بکنم و اون بپره مچم رو بگیره.
خدای من خیلی رحمانه و خیلی چیزارو ندید می گیره.
خدای من با چهار تا رشته موی یه دختر جوون، آتیش بپا نمی کنه.
اتفاقا راه می افته دنبال همون دختر خوشگله که خودش درستش کرده، تا مخلوقش رو از خطر نجات بده.
خدای من فقط وقتی شماهارو با اون چهره های نورانی و سفید و قشنگ خلق کرد، به خودش تبریک نگفت، اون سیاه آفریقایی توی اون سر دنیا، من رو با این کوه معصیت، اصلا حیوانات رو توی ذره ذره عالم، یا همین آدمای هپلی رو که گوشه خیابون توی آشغالا می گردن تا بلکه از ته مونده افطار شاهانه من و تو، لقمه ای گیرشون بیاد، آفرید، برای همشون گفت:
"تبارک الله احسن الخالقین"
اصلا من برای خودم یه خدای دیگه ای دارم.
خدای اختصاصی و ویژه. به هیچ کس هم نشونش نمی دم. مال مال خودمه. به کسی هم ربطی نداره.
"من عرف نفسه، فقد عرف ربه"
"هر کس نفس درون خویش را شناخت، خدای خود را هم می شناسد."
...
من خدای شما رو نمی پرستم.
حدای من توی ریتم و موزیک برترین آهنگسازان قرار نمی گیره.
خدای من لابلای ابیات پاچه خوارانه شاعران وراج نمی گنجه.
خدای من به هیچ وجه از سبک های غربی و مبتذل مداحان چاپلوس و کیسه دوز نشات نمی گیره.
خدای من رو نمی تونین توی روضه خونی ها و ذکر مصیبتایی که با تعداد سکه طلا تند و کند میشن، پیدا کنین.
خدای من برای شما دیدنی نیست.
همون طور که من خدای کوچک شما رو نمی بینم.
ولی خدای من اون قدر بزرگه که همه قلب من رو گرفته.
همه و همه. اصلا جای برای هیچ کس و هیچ چیز نمی ذاره:
"القلب حرم الله، فلاتسکن فی حرم الله غیر الله"
قلب حریم خداست، پس در خانه و حریم خدا، غیر از او را سکنا مده. حضرت امام صادق (ع)
بذارین راحتتون کنم.
بله من کافر شدم. مشرک شدم به اون خدایی که شما، جماعت رو از عذاب وحشتناکش اون قدر می ترسونین که جوون، با یه گناه، بره دنبال اون ضرب المثل مزخرف که : "آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه ده وجب".
نخیر. آب هر چقدر هم که از سر بگذره، پرونده من هر چقدر هم از گناه سیاه باشه، تا وقتی خدای رحمان و رحیمی مثل اون نازنین رو دارم، خیالم راحته.
خدای من لای کتاب چاپ اول و دهم شما نیست.
لای روضه و مرثیه و آه و ناله شما هم نمی شه پیداش کرد.
...
من فقط خدای قرآن رو می پرستم و بس.
خیلی که عقلم نکشه، کم که بیارم توی فهم و درک و نتونم قرآن رو بفهمم، میرم سراغ قرآن ناطق.
نهج البلاغه رو باز می کنم و شروع می کنم به پرستش خدا.
نه اشتباه نکنین.
زود نگین این یارو "علی اللهی" شده.
مگه میشه آدم نهج البلاغه رو بخونه، ولی غیر از اون، کس دیگه ای رو بپرسته؟
خدای من، خدای عشق پیامبر اعظم است.
خدای من، خدای معرفت، علی (ع) است.
حدای من، خدای ولایت، فاطمه زهرا (س) است.
خدای من، خدای مظلومیت، امام حسن (ع) است.
خدای من، خدای ایثار و جانبازی، حسین بن علی (ع) است.
خدای من ...
خدای من خدای اون یار دلنوازی است که اگر چه زبان الکنم به انتظارش نمی جنبد، ولی هر صبح که از خواب بلند میشم، به امید دیدن روی ماه اون به خورشید سلام می کنم.
خدای من، خدای مصلح کل جهانی است.
"یا اباصالح المهدی ادرکنا"

حمید داودآبادی